۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

فریاد یک معلم طغیانگر


برای دریافت فایل بر روی عکس کلیک کنید.
تقديم به مادر فرزاد، خانم سلطنه رضايي
فرزاد کمانگر یک معلم طغیانگر بود که اعدام وحشیانه اش نام او را  در تاریخ جاودانه کرد. دیگر نام فرزاد کمانگر فقط در کامیاران و کردستان طنین "نه!" به وضع موجود نیست. نام فرزاد و فریاد آزادیخواهانه اش در پهنه گیتی پیچیده است. از کودکان پابرهنه روستاهای کامیاران که با سروصدا و هلهله کودکانه به هم میگفتند: "آقا معلم اومد" تا فعالین اتحادیه های کارگری در چهار گوشه دنیا فرزاد کمانگر با عشق به انسان، به آزادی و برابری، عشق به زیبایی شناخته شده است. فرزاد مثل همه هم نسلانش در کوران جنگ نابرابر توده های آزادیخواه با ضد انقلاب اسلامی  در کردستان بزرگ شد. و به قول خودش داستان زندگی کودکانه اش با مقاومت صفی از آزادیخواهان  و کمونیستها در کردستان  که فرزاد خود تبلوری از آنها بود در هم آمیخت و ققنوس وار پر کشید و سر به آسمان آزادیخواهی و برابری طلبی ایران سائید.   
فرزاد را جمهوری اسلامی کشت تا ادعا کند که میتواند آزادیخواهی  را  سلاخی کند. اما جانباختنش موجی از نفرت و انزجار از حاکمان اسلامی سرمایه در ایران را به وسعت بشریت آزادیخواه دامن زد. نفرت از این توحش کثیف و ددمنشانه نه تنها ایران را در بر گرفته است بلکه در سطح وسيعي از جهان انعکاس يافت.
فرزاد را میتوان از روی نامه هایی شناخت که هر از چندگاهی دیوار سترگ سانسور زندان را در می نوردید و به  بیرون درز میکرد. باید آنها را خواند تا به افکارش، به عشق و شور بی پایانش، به آتش درونش، به عمق امیدش و به بزرگی روح طغیانگر این جوان اسطوره ای قرن بیست و یکم پی برد. جمهوری اسلامی با شکنجه و آزار چندین ساله تلاش کرد اتهاماتی را به این معلم آزاده ببندد که فرزاد هیچگاه به آنها گردن نگذاشت حتی به قیمت جانش. او عمیقا اعتقاد داشت که جرمی ندارد. روشن بود که تنها "جرم" او گفتن"نه!"  به وضع موجود بود، پاشیدن بذر آگاهی بود، و همینها را تاریک اندیشان اسلامی نظام سرمایه تاب تحمل نداشتند. و به همین دلیل پیکر نحیف فرزاد را بارها و بارها وحشیانه تا سرحد مرگ شکنجه کردند. سرانجام هم در یک دادگاه فرمایشی شش دقیقه ای بدون حضور وکیل و هیئت منصفه به اعدام محکوم کردند. فرازد بر خلاف ترهات دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی نه “بمب گذار” بود نه “تروریست”! فرزاد یک معلم  آزادیخواه بود. او تلاش میکرد یاد بدهد و یاد بگیرد. تلاش میکرد علت پابرهنگی کودکان دانش آموز را پیدا کند و با زبان شیرین و دوستانه به آنها بیاموزد. او تلاش میکرد علت خودسوزی "مادر میدیا" را پیدا کند.     
فرزاد رود روانی بود که به هر گوشه این نظام نابرابر سر میکشید. با تلاشش، با مقاومت کم نظیرش در زندان به عمق تاریکیها میرفت تا علت نابرابری و نفرت انسان از انسان را پیدا کند. ذهن جستجو گر و کنجکاوش لحظه ای آرامش نداشت. فرزاد در طول مدت زندانش با نامه هایش بیشتر و بیشتر شناخته شد. تلاش کرد افکارش را بیان کند. تلاش کرد در کنار مقاومت در زندان و "نه!" گفتن به بازجو و شکنجه گرش آنها را به تمسخر بگیرد و اینچنین خود و بازجویش را معرفی می کند: "من دانش آموز صمد بهرنگی و خانعلی و همکار بهمن عزتی هستم. من معلمم، از دانش آموزانم لبخند و پرسیدن را به ارث برده ام؛ حال که من را شناختی، تو از خودت بگو، همکارانت که بوده اند، خشم و نفرت وجودت را از چه کسی به ارث برده ای، دستبند و پابندهایت از چه کسی به جا مانده؟ از سیاهچالهای ضحاک؟ از خودت بگو، تو کیستی؟ فقط مرا از دستبند و زنجیر و شلاق، از دیوارهای محکم ۲۰۹، از چشمهای الکترونیکی زندان، از درهای محکم آن مترسان، دیگر هیچ هراسی در من ایجاد نمی کنند. عصبانی مشو، فریاد مکش، با مشت بر قلبم مکوب که چرا سرم را بالا میگیرم، داستان مشت تو و سر زن زندانی را به یاد دارم."  
 شم و شور مبارزه جویی و به مصاف طلیبدن شکنجه گر و باز جو از او یک انسان  طغیانگر و متهور، یک شخصیت پرجنبه و دوست داشتنی ساخته بود. انسانی که به جرات میتوان گفت که خاطره عزیزش برای همیشه در مبارزات آزادیخواهانه جهان ماندگار خواهد بود. او همچون ستاره ای درخشان و پرفروغ در مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم ایران  خواهد درخشید. جانباختنش تصویر او را در کنار تصویر صدیق کمانگر آژیتاتور کمونیست و رهبر برجسته مردم کردستان نهاد تا بار دیگر این حکم را گوشزد کند که تا زمانیکه نظام نابرابر وجود دارد، تا زمانی که استثمار انسان از انسان هست صدیقها وفرزادها خواهند بود و رهروانشان بیشتر و بیشتر خواهد شد.  
گرد آوری و انتشار نامه های پرشور و فریادگونه فرزاد کمانگر که تاکنون بدست ما رسیده است ، در وهله اول برای تنویر افکار عمومی و کنار زدن تبلیغات دروغین جمهوری اسلامی و تحریف زندگی  او توسط این رژیم وحشی است. با وجود هر ملاحظه ای که ما و هر خواننده ای نسبت به مضمون این نامه ها داشته باشیم این نامه ها به عنوان فریاد یک زندانی طغیانگر زیر تیغ اعدام خواندنی و ماندنی هستند. با این نامه ها ابعاد شخصیت سیاسی این معلم آزادیخواه  بیشتر شناخته میشود.   
جمال کمانگر- رضا کمانگر
بیستم اردیبهشت ١٣۸٩
      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر